مجموعۀ تلویزیونی «دخترها»؛ نگاهی نو به بحران های نسل امروز
مجموعهی «دخترها» (شبکهی اچبیاو) شاید دیگر مجموعهی تلویزیونی مختص نسل هزاره نباشد اما با شروع فصل ششم و نهایی آن، از بسیاری جهان هنوز مربوط و قابل بحث است.
این نویسنده و ستارهی تلویزیونی هم مورد تحسین قرار گرفته و هم مورد تخطئه. با تمامشدن این مجموعهای که زمانی محبوب بود، نکاتی دربارهی آن، که زمانی صدای نسل خودش بود، ابراز میشود.
مجموعهی «دخترها» (شبکهی اچبیاو) شاید دیگر مجموعهی تلویزیونی مختص نسل هزاره نباشد اما با شروع فصل ششم و نهایی آن، از بسیاری جهان هنوز مربوط و قابل بحث است.
مجموعهی «دخترها» در سال ۲۰۱۲ شروع شد (یعنی وقتی خالق و ستارهی یهودی آن، لینا دانم، فقط ۲۴ سال داشت) و با گرداب ستایشهای نفسگیر و انتقادات شدیدی که از آن شد، به موفقیت چشمگیری دست یافت.
این مجموعه، که دربارهی زندگی چهار زن جوان در بروکلین و مشکلات دوران جوانی آنهاست، نگاهی کاملا نو به سکس ناشیانه و روابط بد و حقوق پرداخت نشده و جزئیات دورهی مقدماتی «طبقهی خلاق» داشت.
البته مجموعهی «دخترها» حتی در روزهای موفق اول خود نیز بدون نقص نبود. شخصیتها به نحو دردناکی برای بسیاری از جوانان (بهویژه در بین نیویورکیهای ۲۰سالهای مانند خود من) آشنا بودند اما از طرف دیگر بازنمای بخش سفیدپوست و ممتاز جامعه بودند. دانم در جایی گفته بود «من نیمهیهودی و نیمهسفید هستم، و دو تا [شخصیت] یهودی و دو تا [شخصیت] سفید [برای این مجموعه] نوشتم» اما وی سفیدبودن بازیگران فصل اول مجموعهی خود را تصدیق میکند. وی در فصل دوم دونالد گلاور [بازیگر و کارگردان سیاهپوست] را بهعنوان بازیگر مهمان وارد این مجموعهی تلویزیونی کرد؛ که البته همین واکنش وی نیز مورد انتقاد قرار گرفت.
این مجموعه وقتی به بلوغ خود رسید و فصل نهایی خود را روز یکشنبه آغاز کرد، دیگر یک مجموعهی داغ تلویزیونی و در معرض عشق و نفرت نبود. کمدیهای دیگری مانند «شهر گسترده» (به نویسندگی و بازی ابی جکسن و ایلانا گلیزر، دو زن یهودگرای کمدین) و «ارباب هیچکس» ردای «مجموعهی جدید و باحال دربارهی جوانهای شهر نیویورک» را از آن خود کردهاند. (شایان ذکر است که موفقیت این دو کمدی دستکم تا اندازهای مرهون موفقیت پیشگامانهی «دخترها» بود).
افسونزدایی تدریجی جهان هزاره از «دخترها» شاید عمدتا به خاطر شوخیهای ظاهرا فیالبداههی آن بود که پس از فصل نخست بهتدریج افت کرد و برخی از تازهترین موضوعات آن (مانند تقلای همیشگی برای پرداخت اجاره در نیویورک و اضطراب روابطی که هنوز قطعی نشدهاند) کنار گذاشته شد.
دانم سال گذشته به خاطر اظهارات پرسشبرانگیزی که دربارهی سقط جنین و یک بازیگر سیاهپوست فوتبال ارائه داد، از هر سو مورد انتقاد قرار گرفت. سال پیشاش، مقالهای در نیویورکر نوشت و دوستپسر یهودی خود را با یک سگ مقایسه کرد و یهودستیز خوانده شد. برخی نیز وی را یک «فمینیست سفیدپوست» خواندند؛ یعنی کسی که صادقانه میخواهد علیه پدرشاهی جامعه قیام کند اما به دغدغههای گستردهی زنان طبقات و نژادهای مختلف بیتوجه است.
اما هنوز دیری نگذشته که دانم را بهدرستی شبیه وودی آلن (این رکن دیگر بذلهگویی یهودی) دانستند. اولینبار مجلهی نیویورک تایمز در مقالهای در سال ۲۰۱۴ بود که به این شباهت آشکار اشاره کرد و بهشدت مورد بحث قرار گرفت و بهطور گستردهای ستایش شد.
مگان دائوم (نویسنده) نوشته است:
«هنرمندی که [دانم] را با او مقایسه میکنند [وودی] آلن است. دانم با حضور ناشیانهاش جلوی دوربین و وسواس فکریاش با سکس و کاووش صادقانهاش دربارهی مشکلات روانی خود و از همه مهمتر تمایل اش به بازی در نقشی که تقریبا کاریکاتوری از خودش است، نشان داده که شخصیت خود وی دستمایهی کارش بوده و نیروهای عمیق اضطراب و درگیری نومیدکننده و روشنفکرانهی وی نیز بهنوبهی خود شخصیت خود وی را (درست مثل وودی آلن) شکل داده است. البته درمان مبسوط را هم باید اضافه کرد».
این مقایسه به نحو ترسناکی درست است. گرچه مجموعهی دانم شاید در دورهای روی میدهد که مشخصهاش بیزاری از فنآوری است و آلن دههی ۶۰ و ۷۰ تصور آن را هم نمیتوانست داشته باشد، اما رابطهی در-ابتدا-اتفاقی بین شخصیت بیچارهی هانا و عشق غریباش، ادم، را به تصویر میکشد. (آن قسمتهایی که پیش از ظهور برنامههای جفتیابی روی آنتن رفت، هنوز هم تصویر دقیقی از روابط در همین برنامههای جفتیابی امروزه را القا میکند). گرچه در «دخترها» اشارات زیادی به یهودیان نمیشود (چنانچه در «آنی هال» یا «جنایت و جنحه») اما در قسمتهای اولیه لحظات یهودی برجستهای وجود دارد؛ مثلا وقتی شوشانا شاپیرو با کسی قرار ملاقات میگذارد که وی را از اردوی رمه میشناسد.
برای مطالعهی ادامهی خبر:
http://www.timesofisrael.com/an-ode-to-girls-lena-dunham-and-modern-jewish-neuroticism/